محمد تقی بهار ملقب به ملک الشعرای بهار شاعر، ادیب، سیاستمدار و روزنامهنگار ایرانی است. وی در سال ۱۲۶۳ هجری شمسی در مشهد متولد شد. مقدمات و ادبیات فارسی را نزد پدر خود ملک الشعرای صبوری آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی به محضر "ادیب نیشابوری" رفت. بعد از فوت پدر، ملک الشعرای دربار مظفرالدین شاه شد.. وقتی بهار جوان بعد از مرگ پدر مطرح شد و مدعی عنوان ملک الشعرایی، برخی در قوت طبع شعر او تردید کردند و او را به امتحانی دشوار مکلف نمودند.
امتحان به این قرار بود که بهار میبایست در مجلسی حضور پیدا کند و با واژههایی که به او گفته میشد، از خود رباعی بسراید که دربرگیرنده همهی آن واژهها باشد.
واژههای نخست:
خروس ، انگور ، درفش ، سنگ
ملک الشعرا کلمات خواسته شده را در دو بیت به نظم درآورد:
برخاست خـروس صبح برخیز ای دوست خــون دل انگــور فکــن در رگ و پــوست
عشق من و تو قصۀ مشت است و درفش جور تو و دل ، صحبت سنگ است و سبوست
سپس واژه های:
تسبیح، چراغ، نمک، چنار
پاسخ ملک الشعرا:
با خرقه و تسبیح مرا دید چـو یـار گفتــا ز چــراغ زهــد ناید انــوار
کس شهد ندیده است در کام نمک کس میوه نچیده است از شاخ چنار
سر انجام:
گل رازقی، سیگار، لاله ، کشک
ملک الشعرا:
ای برده گل رازقی از روی تو رشک در دیدۀ مـه ز دود سیگار تو اشـک
گفتم که چـو لاله داغـدار است دلـم گفتی که دهم کام دلت یعنـی کشک
در آن مجلس جوانی بود طناز که این امتحان ملک الشعرای بهار را کافی نمیدانست. بنابراین چهار کلمهی دیگر مطرح کرد و گفت تواند بود که در آن کلمات قبل تبانی شده باشد و برای اذعان کردن و ایمان آوردن من، بایستی بهار این چهار کلمه را نیز بسراید:
آینه، اره، کفش، غوره.
ملک الشعرا در جواب آن جوان با مهارت خاص خود، چنین سرود:
چـون آینه نورخیــز گشتـی احسنت!
چـون اره به خلق تیز گشتی احسنت!
در کفـش ادیبـان جهـان کـردی پای
غـوره نشده مـویز گشتـی احسـنت!
حظار از این قدرت بیان و طبع شاعرانه استاد شگفت زده شده و از وی تمجید نمودند.
ملک الشعرای بهار در بهار (دوم اردیبهشت) ۱۳۳۰ هجری شمسی، در خانهی مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد