گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
حکایت زن گرفتنم!
سه شنبه 28 شهريور 1396 ساعت | بازديد : 310 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

چندسال پیش یکروز داشتم نشه مکردم. تقافلی  ننه و بابامو و آبجی بزرگ و سرم هوار شدند قیژ کشیدن که:« ای معتاد! ناقص! بدبخت! بی عرضه! بی مسئولیت! پاشویا پاشو برو زن بگیرا ».

رفتم خواسگاری؛ دختره پرسید: « مدرک تحصیلیت چیه»؟

گفتم:« دیپلم ردیما»!

گفت:« بی سواد! امل! بی کلاس! ناقص العقل! کاچه ! پاشو برو دانشگاه ».

رفتم چهار سال دانشگاه لیسانس گرفتم ……برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛

پدر دختره پرسید:« زاوا سربازی رفتی»؟

گفتم:« هنوز نه »؛

گفت:« ارررر مردنشدیا نامرد! بزدل! ترسو!

سوسول! بچه ننه! پاشو برو سربازیا ».

رفتم دو سال خدمت سربازی ره انجام دادم برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛

ننه دختره پرسید:« شغلت چیه»؟

گفتم: « فعلا که بیکارم»؛

گفت:« بی کار! بی عار! زرتو ! تن لش! علاف! پاشو برو سر کارا ».

رفتم کار پیدا کنم؛ گفتن:« سابقه کار مخایم »؛

رفتم سابقه کار جور کنم؛  گفتن:« باید کار کرده باشی تا سابقه کار بدیما ».

دوباره رفتم کار کنم؛ گفتن: «باید سابقه کار داشته باشی تا کار بدیم».

برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم: « رفتم کار کنم گفتن سابقه کار، رفتم سابقه کار جور کنم گفتن باید کار کرده باشی ».

گفتند:« برو جایی که سابقه کار نخاد».

رفتم جایی که سابقه کار نمخاستن. گفتن:« باید متاهل باشی خا ».

برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم:« رفتم جایی که سابقه کار نخواستن گفتند باید متاهل باشی ».

گفتن:« باید کار داشته باشی تا بذاریم متاهل شی ».

رفتم؛ گفتم:«باید کار داشته باشم تا متاهل بشم».

گفت:« باید متاهل باشی تا بهت کار بدیم ».

برگشتم؛ رفتم چن مثقال شیره  خریدم دوباره دارم نشه مکنم!



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


دیالوگ ماندگار
پنج شنبه 9 شهريور 1396 ساعت | بازديد : 334 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

"هیچ وقت کاری نکنیم

آدمای ارزون، واسمون گرون

تموم بشن"

 

دیالوگ­، پدرخوانده

"تک درخت"

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


دلم را شکستی نگفتم چرا
پنج شنبه 9 شهريور 1396 ساعت | بازديد : 415 | نويسنده : رامین | ( نظرات )

به قلبم نشستی نگفتم چرا

دلم را شکستی نگفتم چرا

 

به تاری ز گیسوی ابریشمت

دلم را ببستی نگفتم چرا

 

یکی خواب شبهای چشمم ربود

چو دیدم تو هستی نگفتم چرا

 

تو آن بیت سبزی که در شعر من

به زاری نشستی نگفتم چرا

 

هر آن عهد بستی به روز خزان

بهاران گسستی نگفتم چرا

 

بیا امشب از دوش جبران بکن

که دزدانه جستی نگفتم چرا

قنبر علیزاده

 

 



|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0


موضوعات
تبادل لينک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تک درخت و آدرس lonetree.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سايت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 777
:: کل نظرات : 19

آمار کاربران

:: افراد آنلاين : 1
:: تعداد اعضا : 10

کاربران آنلاين


آمار بازديد

:: بازديد امروز : 39
:: بارديد ديروز : 16
:: بازديد هفته : 91
:: بازديد ماه : 2731
:: بازديد سال : 71033
:: بازديد کلي : 331415
منوي کاربري


عضو شويد


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشي رمز عبور؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری