گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
پنج شنبه 9 شهريور 1396 ساعت |
بازديد : 415 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
به قلبم نشستی نگفتم چرا
دلم را شکستی نگفتم چرا
به تاری ز گیسوی ابریشمت
دلم را ببستی نگفتم چرا
یکی خواب شبهای چشمم ربود
چو دیدم تو هستی نگفتم چرا
تو آن بیت سبزی که در شعر من
به زاری نشستی نگفتم چرا
هر آن عهد بستی به روز خزان
بهاران گسستی نگفتم چرا
بیا امشب از دوش جبران بکن
که دزدانه جستی نگفتم چرا
قنبر علیزاده
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 26 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 316 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ای رفته کمکم از دل و جان، ناگهان بیا
مثل خدا به یاد ستمدیدگان بیا
قصد من از حیات، تماشای چشم توست
ای جان فدای چشم تو؛ با قصد جان بیا
چشم حسود کور، سخن با کسی مگو
از من نشان بپرس ولی بینشان بیا
ایمان خلق و صبر مرا امتحان مکن
بیآنکه دلبری کنی از این و آن بیا
قلب مرا هنوز به یغما نبردهای
ای راهزن دوباره به این کاروان بیا
فاضل نظری
تک درخت
برچسبها:
تک درخت ,
خدا ,
ستمدیدگان ,
حیات ,
چشم تو ,
چشم حسود کور ,
جان ,
کور ,
بی نشان ,
ایمان ,
خلق ,
دلبری ,
قلب ,
راهزن ,
کاروان ,
فاضل نظری ,
,
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 360 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی
***
تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد
قلبم شده بازیچهی دنیای روانی
***
باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری
وقتی همه دادند به هم دست تبانی
***
در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی
***
آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی، گریه کنی، شعر بخوانی؟
***
دلتنگ تواَم ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی
سیدتقی سیدی
برچسبها:
شعر عاشقانه ,
دلتنگی ,
سید تقی سیدی ,
دل ,
وصل ,
لعنت ,
زندگی ,
قلب ,
بازیچه ,
لب ,
خنده ,
بغض ,
سرطان ,
غصه ,
قبر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 21 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 295 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
برگ پاييز
برگ پاييز شدي ريختنت را ديدم
روي دستان ملائك بدنت را ديدم
تو كه رفتي به خدا، داغ به قلبم دادي
آيه الكرسيِ روي كفنت را ديدم
مثل چوپان غريب وطن مادريام
پشت وزن غزلم ني زدنت را ديدم
بي تو اينجا همهي آينهها تب دارند
من خودم مُهر سكوت دهنت را ديدم
ميروي و به خدا ميسپري شعرم را
بارش درد ز چشمان ترت را ديدم
رفتي اما دل من باور اين داغ نداشت
تا كه اعلاميهي پر زدنت را ديدم
بوي پيراهن تو قافله سالارم شد
مثل يعقوب شدم گم شدنت را ديدم
به خدا پاكي تو در نظرم ثابت شد
تا كه آن زخم سر پيرهنت را ديدم
از تو پنهان كه نشد قافيه كم آوردم
با سماع غزلم سوختنت را ديدم
برچسبها:
شعر دلتنگی ,
شعر جدایی ,
شعر فراق ,
برگ پاییز ,
یعقوب ,
بوی پیراهن ,
قافله سالار ,
داغ ,
کفن ,
اعلامیه ,
قلب ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 20 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 326 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
بعد از اين بگذار قلب بيقراري بشكند
گل نميرويد، چه غم گر شاخساري بشكند
بايد اين آيينه را برق نگاهي ميشكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند
گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينهام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند
شانههايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تختهسنگي زير پاي آبشاري بشكند
كاروان غنچههاي سرخ، روزي ميرسد
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند
فاضل نظری
برچسبها:
فاضل نظری ,
قلب ,
بیقرار ,
بشکند ,
گل ,
غم ,
آیینه ,
برق ,
نگاه ,
ساعت ,
غبار ,
سینه ,
صبر ,
سنگ ,
مزار ,
شانه ,
تاب ,
زلف ,
تخته ,
آبشار ,
کاروان ,
غنچه ,
سرخ ,
لب ,
روزگار ,
شعر عاشقانه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 18 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 306 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
غیر اندیشه تو در سر من چیزی نیست
این قدر تند نرو، محض خداوند بایست
لحظهای مکث کن وجان خودت راست بگو
مهربان قلب تو در دایرهی سلطهی کیست؟
تا که از دست تو راحت بشوم خواهم رفت
آخرین جملهاش این بود و به من مینگریست
ای تو که دغدغه هر شب و هر روز منی
میشود بیسر سبز تو مگر راحت زیست؟
تو نمیدانی از آغاز عطا کرده خدا
به دل اهل زمین صفر وبه چشمان تو بیست
تو چه دانی که همین مرد سراپا تقصیر
علت این همه افسردگی و دردش چیست!
خاطرت جمع که دست از تو نخواهم برداشت
گر چه این حرف برای تو کمی تکراریست
برچسبها:
حمدالله لطیفی ,
اندیشه ,
خدواند ,
مهربان ,
قلب ,
دایره ,
سلطه ,
دست ,
هرشب ,
زیست ,
زمین ,
مرد ,
افسردگی ,
چشمان ,
درد ,
خاطر ,
,
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 2
|
مجموع امتياز : 2
|
پنج شنبه 18 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 1408 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
لعنت به تو و ذات خرابت
ای زادهی هفت پشت اصالت
در مکتب عشاق اگر این بود جوابت
لعنت به تو و ذات خرابت
ای شناگر قابل، تو آب نمیدیدی
بازیچه شب گردان، مهتاب نمیدیدی
ای زادهی هفت پشت اصالت
تفسیر تو این بود اگر از ازل نجابت
لعنت به تو ذات خرابت
اینک تو و این مرداب
اینک تو و این مهتاب
بیداری اگر این ات
رفتیم، دگر در خواب
ای کرم بدن شبتاب
به به، چه قشنگی تو در این نقش برآبت
لعنت به تو و ذات خرابت
رفتیم و از این رفتن
رفتیم و از این رفتن بسیار تورا بخشید
آزادی و قلب تو بر رفتن خندید
آن تازه رس نوبر، گر حال مرا پرسید
گو شکر خدا گفتم و راضی زثوابت
بر اصل و نسب بالی، ای اصل و نسب عالی
ای کاش نبینی تو آن روز که پامالی
ای عشاق پوشالی اینک تو و جولانگه مستان شرابت
لعنت به تو و ذات خرابت
ای عاشق پوشالی گفتم که گلی افسوس
پا تا به سرت خاره، ای بیخبر و مدهوش
این مستی پیروزی چند است و نه بسیاره
سقای هزار تشنهی آواره
سیراب شدند جملگی از آب سرابت
لعنت به تو و ذات خرابت
در آینه ات بنگر، در آینه ات بنگر، حیوان صفتی بینی
حاشا مکن این باور این دست تو نیست، اینی
این است ترازوی عدالت
تو پادشه مکر و رضالت
ارزانی آن تازه رس خوش قد و قامت
تو پیشکش و قصهی ما هم به سلامت
ای زادهی هفت پشت اصلات
تفسیر تو این بود اگر از، ازل نجابت
لعنت به تو و ذات خرابت
پایان سخن بشنو این غائله شد از نو
در مکتب عشاق اگر این بود همه صبر و قرارم
گر حوصله این بود و چنین پا به فرارم
این گونه اگر، گر به صفت بودم و حاضر به جوابم
لعنت به من و عشق و بر این ذات خرابم
اینک تو و این مرداب، اینک تو این مهتاب
بیداری اگر این است رفتیم دگر درخواب
ای کرم بدن شب تاب
به به چه قشنگی تو در این نقش بر آبت
لعنت به تو و ذات خرابت
مسعود فردمنش
برچسبها:
لعنت ,
ذات ,
خراب ,
آب ,
قشنگ ,
نجابت ,
اصالت ,
شناگر ,
بازیچه ,
شب ,
مهتاب ,
تفسیر ,
مرداب ,
خواب ,
کرم ,
شب تاب ,
آزادی ,
قلب ,
پوشالی ,
جولانگاه ,
مستان ,
شراب ,
گل ,
تشنه ,
سقا ,
مدهوش ,
سراب ,
آینه ,
جیوان ,
مکر ,
رضالت ,
ارزانی ,
قصه ,
سلامت ,
قد ,
قامت ,
مکتب ,
مسعود فردمنش ,
شعر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 18 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 243 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
زیبایی زندگی
زیبایی زندگی در آنچه به دست آوردهایم نیست.
زیبایی زندگی به راهی است که رفتهایم.
ما در هیچ سرزمینی زندگی نمیکنیم.
منزل حقیقی ما قلب کسانی است که دوستشان داریم.
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 520 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را
هرگز نمیگیرد کسی در قلب من جای تو را
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
سه شنبه 1 تير 1395 ساعت |
بازديد : 500 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
نامردها چند بغض به یک گلو؟؟؟
***
به سلامتی کسی که اگه همه باشن و اون نباشه انگار هیچ کس نیست!
***
نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم
تو همیشه دعوتی
رأس ساعت دلتنگی
***
چه شبی است يارب امشب كه ز پس سحر ندارد مــن و بـاز آن دعـاهـا كـه يكـي اثـر نـدارد
غلط است اين كه گويند دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد
***
***
مـن آهنـگ غریب روزگــارم
غمـی بـیانتـها در سینـه دارم
تمام هستیام یک قلب پاکست
که آن را زیـر پایت مـیگذارم
برچسبها:
شب ,
سحر ,
دعا ,
اثر ,
دل ,
غصه ,
خون ,
خبر ,
بغض ,
گلو ,
نگاه ,
دعوت ,
ساعت ,
دلتنگی ,
غریب ,
روزگار ,
آهنگ ,
سینه ,
هستی ,
قلب ,
تک درخت ,
SMS ,
lonetree ,
,
موضوعات مرتبط:
پیامک ,
,
,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 8 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 1194 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
بزیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
درین بازار عطاران، مرو هر سو چو بی کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تُرا، زو ره زند هر کس
یکی قلبی بیاراید، تو پنداری که زر دارد
ترا بر در نشاند او بطراری که میآید
تو منشین منتظر بر در، که آن خانه دو در دارد
بهر دیگی که میجوشد، میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که میجوشد، درون چیزی دگر دارد
نه هر کلکی شکر دارد، نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد، نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان، ازیرا نالهی مستان
میان صخره و خارا اثر دارد، اثر دارد
به نُه سر گر نمی گُنجی، که اندر چشمهی سوزن
اگر رشته نمی گنجد، ازان باشد که سر دارد
چراغست این دل بیدار، بزیر دامنش می دار
ازین باد و هوا بگذر، هوایش شور و شر دارد
چو تو از باد بگذشتی، مقیم چشمهی گشتی
حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد
"مولوی"
برچسبها:
مولوی ,
مولانا ,
جلال الدین ,
محمد بلخی ,
غلام قمر ,
تک درخت ,
سخن ,
شمع و شکر ,
رنج ,
بی خبری ,
نعره ,
عشق ,
دل ,
درخت ,
گلهای تر ,
عطاران ,
بازار ,
بیکار ,
دکان ,
ترازو ,
قلب ,
منتظر ,
خانه ,
کلک ,
شکر ,
چشم ,
بحر ,
گهر ,
بلبل ,
بلبل دستان ,
ناله مستان ,
صخره ,
خارا ,
سوزن ,
چراغ ,
حریف ,
مقیم ,
چشمه ,
جگر ,
درخت سبز ,
میوه نو ,
سفر ,
شعار ناب مولوی ,
مثنوی معنوی ,
,
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
یک شنبه 8 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 2133 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
بقیه در ادامه مطلب...
برچسبها:
قلب ,
دل ,
کیک ,
میز ,
تصویر ,
عکس ,
سرگرمی ,
عشق ,
محبت ,
قهوه ,
بستنی ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 23 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 648 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
خـوشــبــخــتی
یــعـــنــــی
مـــــــن
عــروس مـامـانــتم
تــــــو
دامـــــــــاد مـامـانـم
///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
شب را دوست دارم...
چرا که در تاریکی چهره ها مشخص نیست...
و هرلحظه این امید در درونم ریشه میزند که آمده ای!
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|
|