|
پنج شنبه 18 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 1450 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات 0 )
|
لعنت به تو و ذات خرابت
ای زادهی هفت پشت اصالت
در مکتب عشاق اگر این بود جوابت
لعنت به تو و ذات خرابت
ای شناگر قابل، تو آب نمیدیدی
بازیچه شب گردان، مهتاب نمیدیدی
ای زادهی هفت پشت اصالت
تفسیر تو این بود اگر از ازل نجابت
لعنت به تو ذات خرابت
اینک تو و این مرداب
اینک تو و این مهتاب
بیداری اگر این ات
رفتیم، دگر در خواب
ای کرم بدن شبتاب
به به، چه قشنگی تو در این نقش برآبت
لعنت به تو و ذات خرابت
رفتیم و از این رفتن
رفتیم و از این رفتن بسیار تورا بخشید
آزادی و قلب تو بر رفتن خندید
آن تازه رس نوبر، گر حال مرا پرسید
گو شکر خدا گفتم و راضی زثوابت
بر اصل و نسب بالی، ای اصل و نسب عالی
ای کاش نبینی تو آن روز که پامالی
ای عشاق پوشالی اینک تو و جولانگه مستان شرابت
لعنت به تو و ذات خرابت
ای عاشق پوشالی گفتم که گلی افسوس
پا تا به سرت خاره، ای بیخبر و مدهوش
این مستی پیروزی چند است و نه بسیاره
سقای هزار تشنهی آواره
سیراب شدند جملگی از آب سرابت
لعنت به تو و ذات خرابت
در آینه ات بنگر، در آینه ات بنگر، حیوان صفتی بینی
حاشا مکن این باور این دست تو نیست، اینی
این است ترازوی عدالت
تو پادشه مکر و رضالت
ارزانی آن تازه رس خوش قد و قامت
تو پیشکش و قصهی ما هم به سلامت
ای زادهی هفت پشت اصلات
تفسیر تو این بود اگر از، ازل نجابت
لعنت به تو و ذات خرابت
پایان سخن بشنو این غائله شد از نو
در مکتب عشاق اگر این بود همه صبر و قرارم
گر حوصله این بود و چنین پا به فرارم
این گونه اگر، گر به صفت بودم و حاضر به جوابم
لعنت به من و عشق و بر این ذات خرابم
اینک تو و این مرداب، اینک تو این مهتاب
بیداری اگر این است رفتیم دگر درخواب
ای کرم بدن شب تاب
به به چه قشنگی تو در این نقش بر آبت
لعنت به تو و ذات خرابت
مسعود فردمنش
برچسبها:
لعنت ,
ذات ,
خراب ,
آب ,
قشنگ ,
نجابت ,
اصالت ,
شناگر ,
بازیچه ,
شب ,
مهتاب ,
تفسیر ,
مرداب ,
خواب ,
کرم ,
شب تاب ,
آزادی ,
قلب ,
پوشالی ,
جولانگاه ,
مستان ,
شراب ,
گل ,
تشنه ,
سقا ,
مدهوش ,
سراب ,
آینه ,
جیوان ,
مکر ,
رضالت ,
ارزانی ,
قصه ,
سلامت ,
قد ,
قامت ,
مکتب ,
مسعود فردمنش ,
شعر ,
,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
پنج شنبه 18 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 590 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات 0 )
|
روباه و زاغ
شعر روباه و زاغ یکی از شعرهای کتاب فارسی دبستان است که برای اکثر ایرانیها یادآور خاطرات کودکی و مدرسه است و به اصطلاح نوستالژیک است. این شعر در اصل ترجمهی منظوم حبیب یغمایی است از شعر شاعر فرانسوی قرن هفدهم «ژان دو لافونتن»، اما در کتاب درسی به نام شاعر اصلی آن اشارهای نشده است.گفتنی است که دو ترجمهی آزاد دیگر هم از این شعر در زبان فارسی منتشر شده است. آنطور که در کتاب اصول فن ترجمهی فرانسه به فارسی آمده، "ایرج میرزا" و "نیر سعیدی" هم این شعر را ترجمه کردهاند.
زاغــکی قـالـب پـنـیــری دیـــد به دهـان برگرفت و زود پـریـد
بـر درخـتــی نشـسـت در راهــی کـه از آن مـیگذشت روبـاهـی
روبــه پـرفـریـب و حـیلـتســاز رفـت پـای درخت و کـرد آواز
گـفـت بـه بـه چـقــدر زیـبـایـی چه سـری چه دُمـی عجب پایی
پـر و بـالـت سـیاهرنـگ و قشنـگ نیست بالاتـر از سـیاهـی رنـگ
گر خوشآواز بودی و خوشخوان نبـودی بهـتر از تـو در مـرغـان
زاغ مـیخـواسـت قـار قـار کـنـد تــا کــه آوازش آشـکـار کـنـد
طعمه افتاد چـون دهـان بـگشـود روبهک جست و طعمه را بربـود
حبیب یغمایی
برچسبها:
روباه و زاغ ,
شعر ,
جبیب یغمایی ,
زاغکی ,
قالب پنیری ,
طعمه ,
درخت ,
روباه ,
آواز ,
پر و بال ,
سیاه رنگ ,
قشنگ ,
سیاهی ,
رنگ ,
مرغان ,
قار قار ,
ادبیات فارسی ,
نوستالژیک ,
ایرانی ,
,
|
امتياز مطلب : 1
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|