درد خودبینی
باز در خود خیره شو، انگار چشمت سیر نیست
درد خودبینی است میدانم تـو را تقصیر نیست
کـوزهی دربسته در آغوش دریـا هم تهی است
در گل خـشک تــو دیگر فرصت تغییر نیست
شــیر وقـتی در پی مـردار باشــد مرده است
شیر اگر همــسفرهی کفتـار باشد، شیر نیست
اولیـن شـرط مـعلم بودن عـاشـق بودن است
شیخ این مجلس کهنسال است اما پیر نیست
در پشــیمانی چـراغ معـرفـت روشنتر است
تـوبـه کـن! هـرگز برای توبه کردن دیر نیست
هــمچنان در پــاسخ دشـنام میگـویم سلام
عـاقلان دانـنــد دیـگر حاجـت تفسیر نیست
باز اگـر دیوانـهای سـنگی به من زد شاد باش
خـاطـر آییـنهی مـا از کـسی دلگـیر نیـست
فاضل نظری