گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
جمعه 2 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 267 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
دیری است که از روی دلآرام تو دوریم
محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم
تاریک و تهی پشت و پس آینه ماندیم
هرچند که همسایهی آن چشمهی نوریم
خورشید کجا تابد از این دامگه مرگ
باطل به امید سحری زین شب گوریم
زین قصهی پر غصه عجب نیست شکستن
هرچند که با حوصلهی سنگ صبوریم
گنجی است غم عشق که در زیر سر ماست
زاری مکن ای دوست اگر بی زر و زوریم
با همّت والا که برد منّت فردوس
از حور چه گویی که نه از اهل قصوریم
او پیل دمانی است که پروای کسش نیست
ماییم که در پای وی افتاده چو موریم
آن روشن گویا که دل سوختهی ماست
ای سایه! چرا در طلب آتش طوریم
هوشنگ ابتهاج (ه.ا. سایه)
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 26 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 240 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
خدایا پس چرا من زن ندارم؟
زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟
دوتا زن دارد این همسایه ما
همان یک دانه را هم من ندارم
آژانس ملکی امشب گفت به من
مجرد؛ بهر تو مسکن ندارم
چه خاکی بر سرم باید بریزم؟
من بیچاره آخر زن ندارم
خداوندا تو ستارالعیوبی
و بر این نکته سوءظن ندارم
شدم خسته دگر از حرف مردم
تو میدانی دل از آهن ندارم
تجرد ظاهراً عیب بزرگی است
من عیب دیگری اصلا”ندارم
خودم میدانم این”اصلا” غلط بود
در اینجا قافیه لیکن ندارم
تو عیبم را بپوش و هدیهای ده
خبر داری نیکول کیدمن ندارم؟
اگر او را فرستی دیگر از تو
گلایه قد یک ارزن ندارم
تک درخت
برچسبها:
تک درخت ,
شعر طنز ,
بی زنی ,
زن ندارم ,
زن ,
نیکول کیدمن ,
تجرد ,
ستارالعیوب ,
آژانس ملکی ,
مسکن ,
زیبا ,
سیمین ,
همسایه ,
مجرد ,
,
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
چهار شنبه 24 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 332 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
نـامـه
یک نامهام، بدون شروع و بدون نام
امروز هم مطابق معمول ناتمام
خوشكردهام كنارتو دل واكنم كمی
همسایهی همیشهی ناآشنا، سلام
از حال و روز خودكه بگویم، حكایتی است
بی صفحه زندگانی، بی روح و كم دوام
جویای حال از قلم افتادهها مباش
ایام خوش خیالی و بیحالیات، به كام
دردی دوا نمیكنــد از متن تشنهام
چیزی شبیه یک دل در حال انهدام
در پیشگاه روشن آیینه میزنم
جامی به افتخار تو با باد روی بام
باشد برای بعد اگر حرف دیگری است
تا قصهای دوباره از این دست، والسلام
ناصر حامدی
برچسبها:
ناصر حامدی ,
غزل ,
نامه ,
بدون نام ,
بی نام ,
دل ,
همسایه ,
جکایت ,
زندگانی ,
روح ,
قلم ,
از قلم افتاده ,
ایام ,
خوش خیالی ,
کام ,
درد ,
دوا ,
متن ,
تشنه ,
انهدام ,
آیینه ,
روشن ,
جام ,
افتخار ,
قصه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 10 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 353 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
شعر طنز خر عاشق
خری آمد به سـوی مـادر خویـش بگفـت مـادر چـرا رنـجـمدهـی بیـش
بـرو امشب بـرایـم خـواستگـاری اگـر تــو بــچـهات را دوســـتداری
خـر مــادر بگفتـا ای پسـر جـان تـو را مــن دوسـتدارم بهتـر از جان
ز بین این همه خـرهای خوشگل یکی را کن نشان چون نیست مشـگل
خـرک از شـادمـانـی جفتکـی زد کـمـی عــرعــر نـمـود و پشتـکـی زد
بگفت مــادر بـه قـربـان نگاهـت بـه قــربــان دو چـشـمــان سیـاهـت
خـر همسایـه را عاشـق شـدم من بــه زیـبــایــی نـبـاشــد مـثـل او زن
بـگفت مادر بـرو پالان به تن کن بــرو اکـنـون بـزرگـان را خـبـر کـن
بــه آداب و رســـومـات زمـانــه شـدنـد داخــل بـه رســم عـاقــلانــه
دو تـا پـالان خریدند پـای عقدش بـه افـســار طـــلا بــا پــول نـقــدش
خریـداری نـمودنـد یک طـویـلـه همـانطـوری که رسـم است در قبیـله
خـران عـرعـرکنان شـادی نمودند به یـونجـه کـام خود شیـریـن نمـودنـد
بـه امـیـد خــوشـی و شــادمانـــی بـــرای ایــن دو خـــر در زنـدگـانـــی
برچسبها:
شعر طنز ,
خر عاشق ,
خواستگاری ,
الاغ ,
رسم ,
عقد ,
پالان ,
یونجه ,
طلا ,
طویله ,
افسار ,
آداب ,
مادر ,
خوشگل ,
همسایه ,
عرعر ,
بزرگان ,
پول ,
نقد ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 29 ارديبهشت 1395 ساعت |
بازديد : 813 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت؟
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
مولوی
برچسبها:
مولوی ,
دیوان شمس ,
شمس تبریزی ,
ای قوم به حج رفته ,
قوم ,
حج ,
معشوق ,
خواجه ,
همسایه ,
صورت ,
خانه ,
کعبه ,
دسته گل ,
باغ ,
بحر ,
خدا ,
گنج ,
پرده ,
افسوس ,
رنج ,
بام ,
سرگشته ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 4
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
یک شنبه 12 مهر 1394 ساعت |
بازديد : 569 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
دیروز همسایهام از گرسنگی مرد، در عزایش گوسفندها سربریدند.
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 52 صفحه بعد
|
|
|
|