گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
سه شنبه 2 آبان 1396 ساعت |
بازديد : 717 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است
غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست
منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار
ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست
زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زنهار
که ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست
دردمندی من سوخته ی زار و نزار
ظاهرا حاجت تقریر و بیان این همه نیست
نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست
حافظ
***
تک درخت
برچسبها:
بحر فنا ,
ساقی ,
دولت ,
حافظ ,
غزل ,
تک درخت ,
صومعه ,
دیر مغان ,
طوبی ,
سدره ,
دل و جان ,
,
|
امتياز مطلب : 17
|
تعداد امتيازدهندگان : 5
|
مجموع امتياز : 5
|
دو شنبه 12 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 2232 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بیمزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بیعنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صدهزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 1 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 367 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ای که در کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرو مگذارش
صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است، مجو آزارش
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 31 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 368 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
***
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
***
جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
***
ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم
***
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق میبینم
***
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
***
صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز
که غوغا میکند در سر خیال خواب دوشینم
***
شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم
***
حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بیغلط باشد که حافظ داد تلقینم
حافظ
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 17 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 322 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
روز هجران و شب فرقت يار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
شکر ايزد که به اقبال کله گوشه گل
صبح اميد که بد معتکف پرده غيب
آن پريشانی شبهای دراز و غم دل
باورم نيست ز بدعهدی ايام هنوز
ساقيا لطف نمودی قدحت پرمی باد
در شمار ار چه نياورد کسی حافظ را
|
زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
همه در سايه گيسوی نگار آخر شد
قصه غصه که در دولت يار آخر شد
که به تدبير تو تشويش خمار آخر شد
شکر کان محنت بیحد و شمار آخر شد
|
برچسبها:
حافظ ,
غزل ,
هجران ,
شب ,
فال ,
اختر ,
ناز ,
خزان ,
بهار ,
شکر ,
ایزد ,
گل ,
خار ,
امید ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
دو شنبه 8 شهريور 1395 ساعت |
بازديد : 270 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
درد عشقـی کشیدهام که مپـرس زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتـهام در جهـان و آخـر کـار دلبـری برگـزیدهام کـه مپـرس
آن چنـان در هـوای خـاک درش میرود آب دیدهام کـه مپـرس
من به گوش خود از دهانش دوش سخنانـی شنیـدهام کـه مپـرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی لب لعلی گزیدهام کـه مپـرس
بی تو در کلبـه گدایـی خـویش رنجهایی کشیدهام کـه مپـرس
همچو حافظ غریب در ره عشـق به مقامـی رسیدهام کـه مپـرس
برچسبها:
حافظ ,
درد عشق ,
زهر هجر ,
لب ,
لعل ,
غریب ,
کلبه گدایی ,
رنج ,
عشق ,
مقامی ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 3 تير 1395 ساعت |
بازديد : 445 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی است
***
کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالی است
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 21 خرداد 1395 ساعت |
بازديد : 470 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
برچسبها:
حافظ ,
غزل ,
دل ,
عشق ,
مستی ,
جانان ,
خاک ,
سهل ,
خارا ,
تلخ ,
فضل ,
عقل ,
یک نکته ,
طریق ,
دولت ,
چالاک ,
قبله ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 4 آذر 1394 ساعت |
بازديد : 555 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
مرا امید وصال تو زنده میدارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک
رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم
و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک
بضرب سیفک قتلی حیاتنا ابدا
لأن روحی قد طاب ان یکون فداک
عنان مپیچ که گر میزنی به شمشیرم
سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک
حافظ
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 4 آذر 1394 ساعت |
بازديد : 544 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
خواب آن نرگس فتان تو بي چيزي نيست
تاب آن زلف پريشان تو بي چيزي نيست
از لبت شير روان بود که من مي گفتم
اين شکر گرد نمکدان تو بي چيزي نيست
جان درازي تو بادا که يقين مي دانم
در کمان ناوک مژگان تو بي چيزي نيست
مبتلايي به غم محنت و اندوه فراق
اي دل اين ناله و افغان تو بي چيزي نيست
دوش باد از سر کويش به گلستان بگذشت
اي گل اين چاک گريبان تو بي چيزي نيست
درد عشق ار چه دل از خلق نهان مي دارد
حافظ اين ديده گريان تو بي چيزي نيست
حافظ
برچسبها:
حافظ ,
خواب ,
نرگس فتان ,
زلف پریشان ,
عشق ,
گریبان ,
خلق ,
محنت ,
غم ,
شکر ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 11 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 944 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
صـوفـی از پـرتـو مِی راز نـهانـی دانست گوهـر هـرکس از این لعل توانـی دانست
قدر مجموعهی گل، مرغ سحر داند و بس که نه هـر کو ورقی خواند معانـی دانست
عـرضه کـردم دو جهـان بر دل کارافتـاده بجـز از عشق تو باقی، همه فانـی دانسـت
آن شد اکنـون که ز اَبنـای عـوام اندیشـم محتسـب نیز در این عیشِ نهانـی دانست
دلبـر آسـایـش مـا مصلحت وقـت نـدیـد ور نـه از جانب ما، دل نـگرانـی دانسـت
سنگ و گِل را کند از یمن نظر لعل و عقیق هـر کـه قـدر نفـس بـاد یَمانـی دانسـت
ای که از دفتـر عـقـل آیـت عشـق آموزی ترسم ایـن نکتـه به تحقیقْ ندانـی دانست
مِـی بیـاور که ننـازد به گُـلِ بـاغ جـهـان هـر کـه غـارتگـریِ بـادِ خـزانـی دانست
حافظ این گوهر منظوم که از طبع انگیخت
ز اثـر تــربیـت آصــف ثـانـــی دانســت
حافظ
برچسبها:
حافظ ,
غزل ,
صوفی ,
قدر ,
مجموعه گل ,
مرغ سحر ,
معانی ,
,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 8 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 726 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
مزن بر دل ز نوک غمزه تيرم
که پيش چشم بيمارت بميرم
نصاب حسـن در حد کمـال است زکـاتــم ده که مسکيـن و فقيــرم
چـو طفلان تا کـی ای زاهد فريبی به سيـب بـوستان و شهد و شيـرم
چنان پر شد فضای سينه از دوست که فکر خويش گم شد از ضميـرم
قدح پر کن که من در دولت عشق جـوان بخت جهانـم گر چه پيـرم
قـراری بستـهام با مــی فــروشـان که روز غــم بجـز ساغـر نگيــرم
مبـادا جـز حسـاب مطـرب و مـی اگـر نقشـی کشـد کلـک دبيــرم
در اين غوغا که کس کس را نپرسـد مـن از پيــر مغـان منـت پذيـرم
خـوشا آن دم کـز استغنـای مستــی فـراغـت باشـد از شـاه و وزيـرم
من آن مرغم که هـر شام و سحـرگاه ز بــام عــرش مـیآيـد صفيــرم
چو حافظ گنج او در سينه دارم
اگـر چـه مـدعـی بينـد حقيـرم
برچسبها:
حافظ ,
شیراز ,
شیرازی ,
حافظ شیرازی ,
حافظیه ,
غمزه ,
تیر ,
نصاب حسن ,
در حد کمال ,
زکاتم ده ,
مسکین ,
فقیر ,
طفلان ,
زاهد ,
سیب ,
بوستان ,
سیب بوستان ,
شهد ,
شیر ,
سینه ,
ضمیر ,
قدح ,
دولت عشق ,
جوان بخت ,
پیر ,
قراری بسته ام ,
می فروشان ,
روز غم ,
ساغر ,
مطرب ,
می ,
کلک دبیرم ,
غوغا ,
پیر مغان ,
گنج ,
مدعی ,
حقیر ,
منت ,
غزل ,
,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 8 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 508 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
سالها دل طلب جـام جـم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بيگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بيرون است طلـب از گمشـدگان لب دريا میکرد
مشــکل خـويش بر پيـر مغان بـردم دوش کـو به تاييـد نظر حـل معما مـیکـرد
ديدمـش خرم و خندان قدح باده به دسـت و اندر آن آينه صد گونه تماشا مـیکرد
گفتم اين جام جهان بين به تو کی داد حکيم گفت آن روز که اين گنبد مينا مـیکرد
بـیدلی در همـه احــوال خـدا بـا او بــود او نمیديدش و از دور خدا را مـیکرد
اين همه شعبده خـويش که مـیکرد اينجـا سامـری پيش عصـا و يد بيضا مـیکرد
گفـت آن يـار کـز او گشـت سـر دار بلنـد جرمش اين بود که اسرار هويدا مـیکرد
فيــض روح القـدس ار باز مـدد فـرمـايـد ديگران هم بکنند آن چه مسيحا مـیکرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چيست
گفت حافظ گلهای از دل شيـدا مـیکرد
برچسبها:
حافظ ,
شیراز ,
شیرازی ,
حافظ شیرازی ,
حافظیه ,
جام جم ,
تمنا ,
بی دل ,
شیدا ,
فیض روح القدس ,
مسیحا ,
خرم و خندان ,
قدح باده به دست ,
غزل ,
,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 8 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 552 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست
چشم جادوی تو خود عين سواد سحر است
در خم زلف تو آن خال سيه دانی چيست
زلف مشکين تو در گلشن فردوس عذار
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
همچو گرد اين تن خاکی نتواند برخاست
سايه قد تو بر قالبم ای عيسی دم
آن که جز کعبه مقامش نبد از ياد لبت
حافظ گمشده را با غمت ای يار عزيز
|
دل سودازده از غصه دو نيم افتادست
ليکن اين هست که اين نسخه سقيم افتادست
نقطه دوده که در حلقه جيم افتادست
چيست طاووس که در باغ نعيم افتادست
خاک راهيست که در دست نسيم افتادست
از سر کوی تو زان رو که عظيم افتادست
عکس روحيست که بر عظم رميم افتادست
بر در ميکده ديدم که مقيم افتادست
اتحاديست که در عهد قديم افتادست
|
برچسبها:
حافظ ,
غزل ,
نسیم ,
حلقه جیم ,
عیسی ,
غم ,
عزیز ,
طاووس ,
باغ نعیم ,
سقیم ,
دو نیم ,
غصه ,
سواد سحر ,
خم زلف تو ,
خال سیه ,
فردوس ,
عذار ,
مونس جان ,
مونس ,
جان ,
کعبه ,
رمیم ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
چهار شنبه 4 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 768 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
برچسبها:
حافظ ,
غزل ,
کی شعر تر انگیزد ,
خاطر که حزین باشد ,
کلک خیال انگیز ,
یک نکته ازین معنی ,
گلاب و گل ,
حکم ازلی ,
شاهد بازاری ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
سه شنبه 3 شهريور 1394 ساعت |
بازديد : 735 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
خم زلف تو دام کفر و دین است
ز کارستان او یک شمه این است
جمالت معجز حسن است لیکن
حدیث غمزهات سحر مبین است
ز چشم شوخ تو جان کی توان برد
که دایم با کمان اندر کمین است
بر آن چشم سیه صد آفرین باد
که در عاشق کشی سحرآفرین است
عجب علمیست علم هیئت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن
که دل برد و کنون دربند دین است
حافظ
برچسبها:
غزل ,
حافظ ,
خم زلف ,
دام ,
کفر ,
دین ,
کارستان ,
شمه ,
جمال ,
معجز ,
حدیث ,
غمزه ,
سحر ,
مبین ,
چشم ,
شوخ ,
جان ,
کمان ,
کمین ,
صد آفرین ,
عاشق کشی ,
سحر آفرین ,
علم هیئت ,
چرخ هشتم ,
هفتم زمین ,
بدگو ,
حساب ,
کرام الکاتبین ,
کید ,
زلف ,
ایمن ,
دل ,
دربند ,
دین ,
تک درخت ,
lonetree ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 31 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 451 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
برچسبها:
گل ,
رخ ,
یار ,
حافظ ,
تک درخت ,
عقل ,
شکر ,
لب ,
گل اندام ,
بوس ,
صوت هزار ,
رقصیدن ,
سرو ,
لاله ,
عذار ,
طرف چمن ,
طواف ,
بستان ,
باده ,
بهار ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 31 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 756 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آن چه میپنداشتیم
تا درخت دوستـی کی بر دهـد حالیـا رفتیـم و تخمـی کاشتیـم
گفت و گو آیین درویشی نبود ور نه با تــو مـاجـراهـا داشتیــم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بـر او بگماشتیم
نکتهها رفت و شکایت کس نکرد جانب حرمت فرو نگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظ
ما محصل بر کسی نگماشتیم
برچسبها:
حافظ ,
یاران ,
چشم یاری ,
غلط ,
درخت دوستی ,
برگی ,
کاشت ,
گفت و گو ,
آیین درویشی ,
ماجراها ,
شیوه ,
چشمت ,
فریب ,
جنگ ,
صلح ,
انگاشتن ,
گلبن ,
حسنت ,
دلفروز ,
همت ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 31 مرداد 1394 ساعت |
بازديد : 972 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
شب وصل است و طي شد نامه هجر
سلام فيه حتي مطلع الفجر
دلا در عاشقي ثابت قدم باش
كه در اين ره نباشد كار بي اجر
من از رندي نخواهم كرد توبه
ولو آذينتي بالهجر و الحجر
برآي اي صبح روشن دل خدا را
كه بس تاريك ميبينم شب هجر
دلم رفت و نديدم روي دلدار
فغان از اين تطاول آه از اين زجر
وفا خواهي جفاكش باش حافظ
فأن الربح و الخسران في التجر
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
|
|
|