گلچین اشعار ناب، مطالب عمومی، علمی و آموزشی
|
سه شنبه 13 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 395 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
چو شب به راه تو ماندم كه ماه من باشي
چراغ خلوت اين عاشق كهن باشي
بسان سبزه پريشانِ سرگذشتِ شبم
نيامدی تو که مهتاب اين چمن باشي
تو يار خواجه نگشتی به صد هنر هيهات
كه بر مراد دلِ بیقرارِ من باشی
تو را به آينهداران چه التفات بود
چنين كه شيفتهی حسن خويشتن باشی
دلم ز نازكي خود شكست در غم عشق
وگرنه از تو نيايد كه دلشكن باشی
وصال آن لب شيرين به خسروان دادند
تو را نصيب همين بس كه كوه كن باشی
ز چاه غصه رهایی نباشدت هرچند
به حسن یوسف و تدبیر تهمتن باشی
خموش سايه كه فرياد بلبل از خاميست
چو شمعِ سوخته آن به كه بیسخن باشی
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
سه شنبه 13 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 345 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
بین ما خطیاست قرمز، پس تو با ما نیستی
یک قدم بردار، میبینی که تنها نیستی
***
خیر خواهان توایم ای شیخ! ما را گوش کن
فرصت امروز را دریاب، فردا نیستی
***
یک سخن کافیاست گفتن، گر درین خانه کَس است
یا نشانی را غلط دادی به ما، یا نیستی!
***
هیچ میترسی ز هول روز رستاخیز؟ نه!
از مسلمانی همین داری که ترسا نیستی
***
ای که با یک سنگ کوچک، خاطرت گِل میشود
مشکل از اطفال شیطان نیست، دریا نیستی
***
نیل در پیش و عصا در دست و فرعون از عقب
فرق دارد آخرِ این قصه، موسی نیستی
حسین جنتی
|
امتياز مطلب : 3
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
دو شنبه 12 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 2233 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بیمزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بیعنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صدهزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 11 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 298 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
آن کشته که بردند به یغما کفنش را
تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را
خون از مژه میریخت به تشییع غریبش
آن نیزه که میبرد سر بیبدنش را
پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد
با خار عوض کرد گل پیرهنش را
زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد
شمعی به طواف آمده پرپر زدنش را
آغوش گشاید به تسلای عزیزان
یا خاک کند یوسف دور از وطنش را
خورشید فروزان شده در تیرگی شام
فاضل نظری
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
یک شنبه 11 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 290 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه
نیزهها تا جگرش رفت، ولی قولش نه
این چه خورشیدِ غریبیست که با حالِ نزار،
پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه
باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا،
به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه
شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار،
دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه
جان من برخیِ " آن مرد " که در شط فرات،
تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه
هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین،
ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه
حسین جنتی
|
امتياز مطلب : 5
|
تعداد امتيازدهندگان : 1
|
مجموع امتياز : 1
|
یک شنبه 11 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 242 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
در چشم باد، لاله فقط پرپرش خوش است
خورشید روز واقعه خاکسترش خوش است
***
از باغها شنیدهام این را که عطر یاس
گاهی نه پشت پنجره، لای درش خوش است
***
دریا همیشه حاصل امواج کوچک است
یعنی علی به بودن ِ با اصغرش خوش است
***
در راه عشق دل نه که ما سر سپردهایم
حتی حسین پیش خدا بیسرش خوش است
***
جایی که آب همسفر ماه میشود
دلها به آب نه که به آبآورش خوش است
***
جایی که پیشمرگ پدر میشود پسر
اولاد هم نبیرهی پیغمبرش خوش است
***
عالم شبیه آن لب و دندان ندیدهاست
لبخند هم میانهی تشت زرش خوش است
***
از خون سرخ اوست که تاریخ زنده است
این شاهنامه نیست ولی آخرش خوش است:
***
اندوه بیشمار ِ پسر را گریستن
بر شانههای مرتعش ِ مادرش....
***
از ماههای سال "محرم" که محشر است
از روزهای سال ولی "محشر"ش خوش است!
برچسبها:
در چشم باد ,
لاله پرپر ,
روز واقعه ,
علی ,
دریا ,
امواج ,
یاس ,
محرم ,
محشر ,
حسین ,
بی سر ,
لب و دندان ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 461 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
حسین (ع)
این روزها غم تو مرا میکشد حسین
شبهای ماتم تو مرا میکشد حسین
***
تا آن دمی که منتقم تو نیامده است
سرخی پرچم تو مرا میکشد حسین
***
از لحظهی ورودیه تا آخرین وداع
هر شب، محرّم تو مرا میکشد حسین
***
هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی
اشک دمادم تو مرا میکشد حسین
***
داغ علی اصغر و عباس و اکبرت
غمهای اعظم تو مرا میکشد حسین
***
از قتلگاه تو چه بگویم؟ حکایتِ
انگشت و خاتم تو مرا میکشد حسین
***
بر نیزه در مقابل چشمان خواهری
گیسوی درهم تو مرا میکشد حسین
***
سالار سر بریدهی زینب سرم فدات
هستی فاطمه! پدر و مادرم فدات
برچسبها:
شعر محرم ,
امام حسین (ع) ,
محرم ,
غم ,
علی اکبر ,
علی اصغر ,
عباس ,
قتلگاه ,
خاتم ,
زینب ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 312 |
نويسنده :
ارشیا
| ( نظرات )
|
کاش بوديم آن زمان کاري کنيم
از تو و طفلان تو ياري کنيم
کاش ما هم کربلايي مي شديم
در رکاب تو فدايي مي شديم
السلام عليک يا ابا عبدالله
مزن مرغم به سینه با دو بالت
که دارم در گلو بغضِ ملالت
روم تا که بگیرم قطره آبی
که تا بهتر شود قدری ز حالت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 303 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند
وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
از پیش و پس قافلهی عمر میندیش
گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دریا
چون نالهی مرغی که ز یاد قفسی رفت
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
این عمر سبک سایهی ما بسته به آهی است
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
برچسبها:
فریاد ,
عمر جهان ,
جمع پراکنده ,
مرگ ,
طفل ,
قافله ,
بانگ جرس ,
خس ,
قفس ,
ناله مرغ ,
عمر سبک ,
شمع ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 281 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
بیلشگریم؛ حوصلهی شرح قصه نیست
فرمانبریم؛ حوصلهی شرح قصه نیست
با پرچم سفید به پیکار میرویم
ما کمتریم، حوصلهی شرح قصه نیست
فریاد میزنند؛ ببینید و بشنوید
کور و کر یم! حوصلهی شرح قصه نیست
تکرار نقش کهنهی خود در لباس نو
بازیگریم! حوصلهی شرح قصه نیست
آیینهها به دیدن هم خو گرفتهاند
یکدیگریم! حوصلهی شرح قصه نیست
همچون انار خوندل از خویش میخوریم
غم پروریم! حوصلهی شرح قصه نیست
آیا به راز گوشهی چشم سیاهِ دوست
پی میبریم؟! حوصلهی شرح قصه نیست...
فاضل نظری
تک درخت
|
امتياز مطلب : 2
|
تعداد امتيازدهندگان : 2
|
مجموع امتياز : 2
|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 336 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
تو را گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هرشب
بدینسان خوابها را با تو زیبا میکنم هرشب
***
تبی این کاه را چون کوه سنگین میکند، آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا میکنم هرشب
***
تماشاییست پیچ و تاب آتشها... خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا میکنم هرشب
***
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا میکنم هرشب
***
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دستانت
که این یخ کرده را از بیکسی، «ها» میکنم هرشب
***
تمام سایهها را میکشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا میکنم هرشب
***
دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش
چه بیآزار با دیوار نجوا میکنم هرشب
***
کجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی؟
که من این واژه را تا صبح معنا میکنم هرشب
محمدعلی بهمنی
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 324 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریهی بیطاقتم بهانه گرفت
شکیب درد خموشانهام دوباره شکست
دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت
نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست
صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت
زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر
نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت
امید عافیتم بود، روزگار نخواست!
قرار عیش و امان داشتم، زمانه گرفت!
زهی بخیل ستمگر که هرچه داد به من
به تیغ بازستاند و به تازیانه گرفت
چو دود بیسر و سامان شدم که برق بلا
به خرمنم زد و آتش در آشیانه گرفت
چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت
ازین سموم نفس کُش که در جوانه گرفت
دل گرفتهی من همچو ابر بارانی
گشایشی مگر از گریهی شبانه گرفت
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
برچسبها:
شب ,
هوای خانه ,
دل تنگم ,
گریه ,
بهانه ,
خاکستر ,
خرمن ,
شعر ,
فغان ,
ترانه ,
شعر عاشقانه ,
هوشنگ ابتهاج ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 285 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
در این سرای بیکسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمیکُند
کسی به کوچهسار شب در سحر نمیزند
نشستهام در انتظار این غبار بیسوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمیزند
گذرگهی است پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمیزند
دل خراب من دگر خرابتر نمیشود
که خنجر غمت از این خرابتر نمیزند
چه چشم پاسخ است از این دریچههای بستهات
برو که هیچکس ندا به گوش کر نمیزند
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمیزند
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
برچسبها:
سرای بی کسی ,
دشت پرملال ,
غبار بی سوار ,
ستم ,
سپیده ,
غم ,
هوشنگ ابتهاج ,
درخت تر ,
تبر ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 252 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
گفتمش بیتو چه میباید کرد؟
عکس رخسارهی ماهش را داد
گفتمش همدم شبهایم کو
تاری از زلف سیاهش را داد
وقت رفتن همه را میبوسید
به من از دور نگاهش را داد
یادگاری به همه داد و به من
انتظار سر راهش را داد...
سلمان هراتی
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 277 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
عجيب حالم از اين زندگی به هم خورده است
هميشه روزنههايش برايم افسرده است
عفونت دهن آسمان و گند زمين
تمام پنجرهها را يكي يكي خورده است
همه شب از دمل ماه چرك ميتابد
و دستهاي خيابان شهر پژمرده است
فرار ميكنم از هر چه بود و هر چه هست
كه مرده شور مرام زمانه را برده است
به تو چطور بگويم به زندگي خوش باش؟
كه بوي گند مشام تو را هم آزرده است
بيا و دفتر دل را دوباره دوره كنيم
ببين چه زشت ورقهاي عمرخط خورده است؟
وگور ساكت ساعت كه بر رف افتاده
براي عقربهاي كز ابتدا مرده است
تک درخت
برچسبها:
دفتر دل ,
زندگی ,
افسرده ,
شب ,
چرک ,
دمل ,
ماه ,
مرده شور ,
عمر ,
زشت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 291 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
من گفته بودم عاشقم، اما فراموشش کن ای دوست!
از عشق اگر یک شعله در من مانده خاموشش کن ای دوست
نشنیده گیر آری اگر از عشق، حرفی با تو گفتم
مُرد آن عروس آرزوها پنبه در گوشش کن ای دوست
من تا سراب عاشقی صد بار از این دریا گذشتم
چون موج از این افسانه بگذر، ترک آغوشش کن ای دوست
میخواستم با عشق فرداهای روشن را ببینم
دیگر نگاهم را بگیر از من، سیهپوشش کن ای دوست
خط میزنم نام تو را از خاطرم، یاد تو را نیز
از من اگر نامی به یادت مانده مخدوشش کن ای دوست
عاشق شدم تا اتفاقی تازه در عالم بیفتد
این اتفاق افتاد، باور کن! فراموشش کن ای دوست
ناصر فیض
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 318 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
امشب به قصهی دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنی
این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
میگویمت ولی تو کجا گوش میکنی
دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش میکنی
در ساغر تو چیست که با جرعهی نخست
هشیار و مست را همه مدهوش میکنی
مِی جوش میزند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش میکنی
گر گوش میکنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش میکنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاهدار اگرش نوش میکنی
سایه چو شمع شعله در افکندهای به جمع
زین داستان که با لب خاموش میکنی
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 310 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود
هوا گرفتهی عشق از پِیِ هوس نرود
به بوی زلف تو دم میزنم در این شب تار
وگرنه چون سحرم بیتو یک نفس نرود
چنان به داغ غمت خو گرفته مرغ دلم
که یاد باغ بهشتش در این قفس نرود
نثار آه سحر میکنم سرشک نیاز
که دامن تو ام ای گل ز دسترس نرود
دلا بسوز و به جان برفروز آتش عشق
کزین چراغ تو دودی به چشم کس مرود
فغان بلبل طبعم به گلشن تو خوش است
که کار دلبری گل ز خار و خس نرود
دلی که نغمهی ناقوس معبد تو شنید
چو کودکان ز پی بانگ هر جرس نرود
بر آستان تو چون سایه سر نهم همه عمر
که هر که پیش تو ره یافت بازپس نرود
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
برچسبها:
بوی زلف ,
شب تار ,
داغ ,
غم ,
باغ بهشت ,
سحر ,
گلشن ,
هوشنگ ابتهاج ,
سایه ,
تک درخت ,
شعر عاشقانه ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 309 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
چون باد میروی و به خاکم فکندهای
آری برو که خانه ز بنیاد کندهای
حسن و هنر به هیچ، ز عشق بهشتیام
شرمی نیامدت که ز چشمم فکندهای؟
اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم
مرگم به لب نهاده غمآلود خندهای
بخت از منت گرفت و دلم آنچنان گریست
کز دست کودکی بربایی پرندهای
بگذشتی و ز خرمن دل شعله سر کشید
آنگه شناختم که تو برق جهندهای
بی او چه بر تو میگذرد سایه؟ ای شگفت
جانت ز دست رفت و تو بیچاره زندهای
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
شنبه 10 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 229 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت
نامهربان من که به ناز از برم گذشت
چون ابر نوبهار بگریم درین چمن
از حسرت گلی که ز چشم ترم گذشت
منظور من که منظره افروز عالمی است
چون برق خندهای زد و از منظرم گذشت
آخر به عزم پرسش پروانه شمع بزم
آمد ولی چو باد به خاکسترم گذشت
دریای لطف بودی و من مانده با سراب
دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذست
منتکش خیال تو اَم کز سر کَرَم
همخوابهی شبم شد و بر بسترم گذشت
جان پرورست لطف تو ای اشک ژاله، لیک
دیر آمدی و کار گل پرپرم گذشت
خوناب درد گشت و ز چشمم فرو چکید
هر آرزو که از دل خوش باورم گذشت
صد چشمه اشک غم شد و صد باغ لاله داغ
هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت
خوش سایه روشنی است تماشای یار را
این دود آه و شعله که بر دفترم گذشت
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
برچسبها:
ابر نوبهار ,
خواب ناز ,
نامهربان ,
حسرت ,
چشم تر ,
خنده ,
شمع ,
بزم ,
منت کش ,
پروانه ,
گل پرپر ,
چشمه ,
اشک ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 9 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 305 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
پس از درگذشت نیما یوشیج، هوشنگ ابتهاج ملقب به «سایه» غزلی را با عنوان «با من بیکس تنها شده یارا تو بمان» در رثای دوستش نیما، خطاب به شهریار سرود.
شهریار نیز در پاسخ به سایه غزلی با مطلع «سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟» سرود. در ادامه میتوانید این دو غزل زیبا را بخوانید.
غزل از هوشنگ ابتهاج:
با منِ بیکسِ تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان
من بیبرگ خزاندیده دگر رفتنیام
تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان
داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقشِ به خون شسته، نگارا تو بمان
زین بیابان گذری نیست سواران را لیک
دل ما خوش به فریبی است غبارا تو بمان
هر دم از حلقهی عشاق پریشانی رفت
به سرِ زلف بتان سلسله دارا تو بمان
شهریارا تو بمان بر سر این خیلِ یتیم
پدرا، یارا، اندوهگسارا تو بمان
سایه در پای تو چون موج چه خوش زار گریست
که سرِ سبزِ تو خوش باد، کنارا تو بمان
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
پاسخ شهریار:
«سایه» جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه؟
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه؟
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه؟
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه؟
دور سر هلهله و هالهی شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه؟
کشتی ای را که پی غرق شدن ساختهاند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه؟
بدتر از خواستن این لطمهی نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه؟
گر رهایی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه؟
ما که در خانهی ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه؟
مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه؟
شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه؟
شهریار
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 9 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 288 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
کنار امن کجا، کشتی شکسته کجا
کجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا
ز بام و در همه جا سنگ فتنه میبارد
کجا به در برمت ای دل شکسته کجا
فرو گذاشت دل آن بادبان که میافراشت
خیال بحر کجا این به گِل نشسته کجا
چنین که هر قدمی همرهی فروافتاد
به منزلی رسد این کاروان خسته کجا
دلا حکایت خاکستر و شراره مپرس
به بادرفته کجا و چو برق جسته کجا
خوش آن زمان که سرم در پناه بال تو بود
کجا بجویمت ای طایر خجسته کجا
چه عیش خوش ز دل پارهپاره میطلبی
نشاط نغمه کجا چنگ زه گسسته کجا
بپرس سایه ز مرغان آشیان بر باد
که میروند ازین باغ دسته دسته کجا
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
جمعه 9 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 296 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
***
در دفتر همیشهی من ثبت میشود
این لحظهها عزیزترین یادگار تو
***
تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
میخواستم که گم بشوم در حصار تو
***
احساس میکنم که جدایم نمودهاند
همچون شهاب سوختهای از مدار تو
***
آن کوپهی تهی منم آری که ماندهام
خالیتر از همیشه و در انتظار تو
***
این سوت آخر است و غریبانه میرود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو
***
هر چند مثل آینه هر لحظه فاش تو
هشدار میدهد به خزانم بهار تو
***
اما در این زمانهی عسرت، مس مرا
ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو
محمدعلی بهمنی
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 8 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 404 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
خدای را که چو یاران نیمه راه مرو
تو نور دیدهی مایی به هر نگاه مرو
تو را که چون جگر غنچه جان گل رنگ است
به جمع جامهسپیدانِ دلسیاه مرو
به زیر خرقهی رنگین چه دامها دارند
تو مرغ زیرکی ای جان به خانقاه مرو
مرید پیر دل خویش باش ای درویش
وز او به بندگی هیچ پادشاه مرو
مباد کز در میخانه روی برتابی
تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو
چو راست کرد تو را گوشمال پنجهی عشق
به زخمهای که غمت میزند ز راه مرو
هنر به دست تو زد بوسه، قدر خود بشناس
به دستبوسی این بندگان جاه مرو
گناه عقدهی اشکم به گردن غم توست
به خون گوشهنشینان بیگناه مرو
چراغ روشن شبهای روزگار تویی
مرو ز آینهی چشم سایه، آه مرو
هوشنگ ابتهاج
تک درخت
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
پنج شنبه 8 مهر 1395 ساعت |
بازديد : 283 |
نويسنده :
رامین
| ( نظرات )
|
این شفق است یا فلق؟ مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیدهام؟ جان دقایقم بگو
***
آینه در جواب من باز سکوت میکند
باز مرا چه میشود؟ ای تو حقایقم بگو
***
جان همه شوق گشتهام طعنهی ناشنیده را
در همه حال خوب من، با تو موافقم، بگو
***
پاک کن از حافظهات شور غزلهای مرا
شاعر مردهام بخوان، گور علایقم بگو
***
با من کور و کر ولی واژه به تصویر مکش
منظرههای عقل را با من سابقم بگو
***
من که هر آنچه داشتیم اول ره گذاشتم
حال برای چون تویی، اگر که لایقم، بگو
***
یا به زوال میروم یا به کمال میرسم
یکسره کن کار مرا، بگو که عاشقم، بگو...
محمدعلی بهمنی
تک درخت
برچسبها:
شفق ,
فلق ,
مغرب و مشرق ,
جان دقایق ,
محمدعلی بهمنی ,
شاعر مرده ,
منظره های عقل ,
زوال ,
کمال ,
عاشق ,
تک درخت ,
,
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
|
|
|
|